سونامی پارت ۴

سونامی ۴

تنها وسیله ای که با پالستیک خرید، همچنان داخل قفسه ها خودمنایی میکرد رو برداشت و بالفاصله یخچال رو از برق کشید.
به سمت اتاق کوچیکش حرکت کرد...نگاهش رو به آینه نیمه شکسته داد...
شیشه عطر خالیش رو از داخل کشوی کنسول کنار تختش برداشت
و با هر زحمتی که شد، تن نحیفش رو عطراگین کرد.
هرچند تاریک بود اما برق نگاهش رو داخل آینه تشخیص میداد...
دیگه زمان رو تلف نکرد و با برداشنت پاکت نامه ی مورد نظر از روی میز، به سمت در پرواز کرد.
لحظه آخر نیم نگاهی به خونه ی سوت و کور داد و نفس سردش رو از بین لب های بی رنگش رها کرد.
با وجود زانو درد و مفصل هایی که به زحمت روی هم میغلتیدن تا بدنش رو به حرکت دربیارن، میدوید و برای رسیدن به مقصد، سر از پا منیشناخت.
با رسیدن به مکان مد نظر، دست روی زانو هاش گذاشت و تند تند نفس کشید.
ناخوداگاه به لبش زبون زد اما با حس کردن طعم گس آهن، متوجه
شد دوباره خون دماغ شده بنابراین ناچارا با پشت آستین لباسشپاکش کرد.
به کیسه داخل دستش نگاه کرد و با ذوق لبخند دندونی زد.
با شنیدن صدای پا، رسش رو باال اورد و به هیکل درشت مرد که داخل پالتو و کت شلوار نقره ای رنگش، دفن شده بود نگاه کرد.
دوباره قلبش سُر خورد و به زیر دلش تغییر موقعیت داد...
سومی: س-سلام یونگی!
یونگی با شنیدن صدایی آشنا و بم، سرش رو بالا اورد و به اون صورتی که تو تاریکی هوا از سفیدی میدرخشید، خیره شد.
یونگی: ت-تو اینجا!
از بین لب هاش غرید و با حرص به موهای خوش مدلش چنگ زد.
اخم غلیظی کرد: عین آدم بگو دوباره اینجا چه غلطی میکنی؟!
هوم؟!
سومی خنده کوتاهی کرد و سرش رو پایین انداخت.
سومی: دلم تنگ شده بود.
یونگی: به درک!
سومی پایین لباسش رو با دست آزادش فرشد: ق-قول میدم آخرین دلتنگی باشه..
یونگی پوزخند صدا داری زد و با دست های مشت شده اش به سمت در قدم برداشت اما با کشیده شدن بازو هاش از حرکت
ایستاد.
با شدت بازوش رو آزاد کرد: دست نجست رو بهم نزن کثافت!
دیدگاه ها (۱۸)

سونامی پارت ۵

سونامی پارت ۶

سونامی پارت ۳

سونامی پارت ۲

¹⁸پارت²my month

HENTAI :: SANZU

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط